روزهای سخت قاتل تحت تعقیب پس از فرار به افغانستان

روزهای سخت قاتل تحت تعقیب پس از فرار به افغانستان

اجتماع > اجتماعی - مرد جوانی که پس از جنایت در تهران به افغانستان گریخته بود، در آن کشور دستگیر شد و به‌عنوان تروریست به زندان افتاد
اجتماع > اجتماعی - مرد جوانی که پس از جنایت در تهران به افغانستان گریخته بود، در آن کشور دستگیر شد و به‌عنوان تروریست به زندان افتاد تا روزهای سختی را پشت‌سر بگذارد.

شامگاه 13آذر سال گذشته درگيري خونيني در خيابان استاد معين رخ داد كه در جريان آن جوان 21ساله اي به نام امير به قتل رسيد. عامل جنايت مردي به نام بهمن بود كه پس از قتل به افغانستان گريخت اما با تلاش پليس بين الملل دستگير و به پليس ايران تحويل داده شد.

او روز گذشته به شعبه هشتم دادسراي جنايي تهران منتقل شد و پيش روي قاضي ايلخاني نشست و به درگيري مرگبار اقرار كرد اما گفت كه ناخواسته مرتكب قتل شده است. او گفت كه ورزشكار است و پس از جنايت براي فرار از زندان به افغانستان گريخت اما در آنجا گرفتار سرنوشتي عجيب شد. گفت وگو با او را در ادامه مي خوانيد.

  • چرا افغانستان را براي فرار انتخاب كردي؟

چون يك دوست افغان داشتم. از طرفي فكر كردم اگر دستگير شوم مرا اعدام مي كنند و براي همين فرار كردم.

  • از روز حادثه بگو؟

باوركنيد همه چيز اتفاقي بود. با مقتول درگير شدم اما او ناخواسته چاقو خورد. من در كار خريد و فروش خودروهاي خارجي بودم. روز حادثه به پاركينگ آزادي رفتم تا سري به خودروي بي ام دبليويي كه به تازگي خريده و قصد فروش آن را داشتم، بزنم. به همراه دوستم سوار 206شديم و به پاركينگ رفتيم تا ببينم روي آن را خط نينداخته باشند.

چون قبلا سابقه داشت كه يكي از ماشين هاي مدل بالاي مرا در پاركينگ خط خطي كرده و به من ضرر زده بودند. آن روز وقتي از پاركينگ خارج شدم ديدم يك خودروي ال90 مقابل پاركينگ است. راننده آن دوست مقتول بود. بوق زدم اما كنار نرفت. از ماشين پياده شدم و به سمت راننده رفتم، گفتم چي شده به خط پيشاني ات مي نازي؟!

اين حرف را كه زدم درگيري شروع شد. همان لحظه مقتول هم رسيد و وارد دعواي من و دوستش شد. پس از دقايقي به سمت ماشينم رفتم تا از آنجا بروم، ناگهان مقتول ضربه اي به صورتم زد. ابتدا فكر كردم سيلي زده اما وقتي خون از صورتم سرازير شد، فهميدم كه مقتول چاقو داشته است. همين شد كه بيشتر عصباني شدم و دعوايمان شدت گرفت. درحالي كه با هم درگير شده بوديم، يكي از دوستانم رسيد و چاقويي به دستم داد. مي خواستم مقتول را تهديد كنم كه ناگهان پايم ليز خورد و روي او افتادم و چاقو به سينه اش خورد.

  • بعد چه شد؟

بعد از آن سوار خودروي ال 90 دوست مقتول شدم و به سمت خانه ام رفتم. گيج بودم نمي دانستم چه كنم. زخمي هم شده بودم. تا رسيدم خانه وسايلم را جمع كردم و به خانه خواهرم رفتم. خواهرم كه پزشك است، صورتم را بخيه زد و بعد فكر فرار از كشور به سرم زد. برادرم يكي از كارگرانش را كه اهل افغانستان بود به من معرفي كرد. او تمام راه ها را به من ياد داد و شبانه به سمت مرز رفتم. مي خواستم مدتي در افغانستان باشم و بعد به كشور ديگري بروم اما نشد.

  • چرا نتوانستي؟

وقتي به شهر نيمروز افغانستان رسيدم، فهميدم كه خانواده ام تحت فشارند. همين شد كه به اداره پليس افغانستان رفتم و خودم را معرفي كردم اما 9 ماه عذاب كشيدم و شكنجه شدم چرا كه تصور مي كردند تروريست هستم.

  • چرا فكر كردند تروريستي؟

نمي دانم. هرچه به آنها مي گفتم در تهران قتل انجام داده ام و مرا تحويل پليس ايران بدهيد، باورشان نمي شد. مي گفتند تروريستي و مي خواهي در سدي در افغانستان بمب بگذاري تا آب وارد سيستان و بلوچستان شود. آنها 3 ماه مرا در انفرادي نگه داشتند و چون هوا سرد بود با ريختن آب يخ روي من هرروز شكنجه ام مي دادند و به من برق وصل مي كردند. من ورزشكارم؛ از نوجواني كشتي مي گرفتم و پرورش اندام كار مي كنم و مقام استاني دارم. طلا و نقره گرفته ام. 110كيلو بودم اما به خاطر همين شكنجه ها و وضعيت بدي كه داشتم وزن زيادي از دست دادم و شدم 75كيلو.

  • چند وقت در آنجا زنداني بودي؟

از آذر ماه تا شهريور. 3 ماه انفرادي بودم و بعد از آن هم مرا به بند تروريست ها بردند. داخل سلول ما پر بود از داعشي ها و طالبان. باز باورشان نمي شد كه من تروريست نيستم تا اينكه شهريور ماه پس از 9 ماه زنداني مرا به ايران فرستادند. در زماني كه زندان بودم، وضعيت آنجا وحشتناك بود. غذا روزي يك تكه نان بود و يا هر دو هفته يك بار اجازه داشتيم كه به حمام برويم. آن هم چه حمامي، 3دقيقه با آب يخ.

  • مجردي؟

بله. اما قبل از حادثه نامزد داشتم. او وقتي متوجه شد كه قتل انجام داده و فراري شده ام، مرا ترك كرد.