شیشه عطری که سرش گم شده باشد

شیشه عطری که سرش گم شده باشد

زندگی > مهارت‌ها - همشهری دو - سید احمد واحدی:یک عمر توی مجلس عزای ارباب نشستی و بر مصایبشان گریه کردی.
زندگی > مهارت‌ها - همشهری دو - سید احمد واحدی:
یک عمر توی مجلس عزای ارباب نشستی و بر مصایبشان گریه کردی.

هميشه با خودت فكر مي كردي كه اگر آن روزها توي كربلا بودي كدام طرفي بودي. سمت زر و زيور يزيد يا سمت عشق و محبت حسين(ع)؟ بعد خيلي زود زير لب استغفار مي كردي و به خودت نهيب مي زدي كه اين چه سؤالي است. اصلا جاي فكر كردن ندارد. با خودت مي گفتي: معلوم است كدام طرفي بودم. اصلاً كاش بودم. كاش من هم محرم سال61هجري توي كربلا بودم و در ركاب امام شهيد مي شدم. كاش من هم بودم و شهادت امام را چند دقيقه اي عقب مي انداختم. كاش من هم بودم و براي فقط چند لحظه جلوي ريختن خون حجت خدا بر زمين را مي گرفتم. كاش من هم بودم و سرم...». اصلاً يك عمر توي زيارت عاشورا مي خواندي: «اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم» و مي خواندي و «رزقني البرائة من اعدائكم» و مي خواندي «ان يجعلني معكم في الدنيا و الاخرة» و مي خواندي «و اسئلة ان يبلغني المقام المحمود لكم عندالله» و مي خواستي «و مماتي ممات محمد و آل محمد». خواندي و خواندي و حاجت ات را گرفتي. شهادت ات هم شد شبيه شهادت آل محمد؛ غريب و تنها زير آفتاب سوزان صحرا در ميان سپاه دشمن و سرت... سرت شد مصداق شعري كه هر سال ظهر عاشورا زياد زمزمه مي كردي؛
پيچيده شميمت همه جا اي تن بي سر
چون شيشه عطري كه سرش گم شده باشد