شهریاری که شعرش را زندگی کرد

شهریاری که شعرش را زندگی کرد

فرهنگ > ادبیات - دکتر محمد‌حسن مقیسه:امروز بیست و هفتم شهریور روز بزرگداشت سیدمحمد‌حسین بهجت‌تبریزی، شهریار‌ است که روز شعر و ادب فار
فرهنگ > ادبیات - دکتر محمد‌حسن مقیسه:
امروز بیست و هفتم شهریور روز بزرگداشت سیدمحمد‌حسین بهجت‌تبریزی، شهریار‌ است که روز شعر و ادب فارسی نامیده شده است.

زندگي شهريار آميخته با تلاطم بود اما سه دهه واپسين و خصوصا 10سال آخر عمرش كه همراه با تلاش هاي مجاهدت آميز وي در اُنس با قرآن، دعا و معنويت سپري شد، از او شاعري ساخت كه توانست به ميدان فعاليت هاي تاريخي ملتش پاي بگذارد و به پشتيباني جواناني كه به جبهه مي رفتند، شعر بسرايد و از شعار از شعور برآمده و آرزوي مردمي كه خواهان ايستايي و مانايي ناخداي كشتي توفان زده شان در بوران دهه آغاز انقلاب اسلامي بودند و آن را در فرياد «خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» متجلي ساخته بودند، به بهترين شعري كه شنيده است، تعبير كند. همين اعلام موضع و از كنج خانه برون آمدن و به ميدان درآمدن، كه در حقيقت خط فاصلي ايجاد مي كرد بين وي و شاعران معاند انقلاب اسلامي، فرياد خيلي از شعراي وابسته به دربار، بي تفاوت ها و شعراي توده اي را به آسمان رساند؛ فحاشانه ، بي انصافانه و غرض آلود. اما شهريار نترسيد، نهراسيد و از چهار راه خطر و ضرر نگريخت؛ به استواري كوه و چون درختان قامت برافراشته و سروهاي آزاد ، مردانه و چابك و با طبعي سركش و خروشان در مقابل اين خار و خسك هاي سرگردان بر چمنزاران ايستاد و فرياد برآورد كه:سروي شدم به دولت آزادگي كه سر/ با كس فرو نيارد، اين طبع سركشم
هرچند كه شاعران ديروز و مخالفان فكري روزگار حياتش نامه ها نوشتند ؛ تند و پر عتاب، خطاب به وي و با هدف نابودي آرمان او، و نيز ملامتش كردند؛ به گزندگي تمام و به زبان و بيان آزارش دادند و «تحول» اين پيرمرد را «تلون» ناميدند اما روحيه لطيف و طبع ملايم آن بزرگ در پي انتقام جويي و آزار همنو عانش برنيامد و فقط گلايه مندانه نغمه اي جانسوز سر داد:هركس آزار من زار پسنديد ولي/ نپسنديد دل زار من آزار كسي
او تا آخرين روزهاي زندگي دست از ياري و حمايت از مردمي كه تا سر حد نثار جان و مال حاضر به فداكاري براي نظام نو رس جمهوري اسلامي شدند، برنداشت و در نگهداري از ساقه سرسبز و تازه روييده انقلاب اسلامي با شعر هايش به دلگرمي مردم آستين بالا زد و همان گونه كه سروده بود «حيدر بابا! جوانمردان هرگز حق نمك را فراموش نمي كنند»، هيچ گاه به عشق، عاطفه و مهري كه از زيست بوم ايران بزرگ و دگرگون شده بر پنجره دل و خانه روحش ريشه دوانده بود، بي اعتنايي نكرد:
بيگانه شد به غير تو هر آشناي راز/ هرچند آشنا همه بيگانه تو بود